خاطرات روزانه من

ساخت وبلاگ
قبلا که قرار بود وقتی نیستم دوستم بیاد و بعدشم همکار سابقمون زنگ زد و حالا برادر زاده مهندس میاد نمیدونم اینا اسمشون قسمته یا پارتی بازی خلاصه من نه از سر بدجنسی ولی در کل همه کارهارو یاد دختر خانم ندادم و چیزهای روز مره جزیی بهش یاد دادم و الان هم تا یکی دو هفته اینده یکم راه بیفته من دیگه نمیام سر کار و میشینم خونه و یکم استراحت میکنم . خیلی ورم کردم و تکون خوردن و راه رفتن سخته برام و همش دلم میخواد دراز بکشم و جدول کل کنم و بخورم  خداروشکر همچی خوبه چند روزی هم هست که میخوام به مادربزرگ همسر زنگ بزنم حالشو ندارم حالا شاید امروز زنگ زدم  خاطرات روزانه من ...
ما را در سایت خاطرات روزانه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 110 تاريخ : يکشنبه 9 آبان 1395 ساعت: 8:52